this site the web

او چه کسی است؟!


کارش به کار کسی نیست
یک شب ستاره دنباله دار تعقیبش می کند
یک شب سگی گم کرده راه
لرزش دستهایش روز به روز
بیشتر می شود
حلقه ی دور چشمانش کبودتر
می گوید از عواقب بی خوابی است
قلبش را که نمی توان دید
اما اگر بپرسی خواهد گفت
شبیه قلب های خالکوبی شده است
بر بازوی دل شکستگان
و بی رحمانه از میانش
گذشته همان تیر نازک خون الود
... 
او "احمد زنگی آبادی" است. چیزی بیشتر از 70 درصد، نتوانسته بده.
می گویند: او یک جانباز است. او 30 درصد از زندگی دارد و اینگونه سجده به درگاه
پروردگار خویش می کند. من همه زندگی ام را دارم، اما.....
آری او "احمد زنگی آبادی" است.... 

وقتی "ندا آقا سلطان" شهید نام گرفت و به عرش کبریا رفت…

  
فارغ از ماجرای قتل ندا آقا سلطان، من فرض رو بر این گرفتم که ایشون توسط نیروهای دولتی کشته شده!! و می گم که ایشون شهید شده است!!!
عکس این دو شهید رو حالا ببنید.



اولی ندا آقا سلطان چهره سرشناس در میان مدعیان حقوق بشر و دومی خانوم رجب پور که در اغتشاشات پس از انتخابات در پشت درب مهدکودک آوای باران، به همراه دختر خردسالش، کشته می شود. که البته حتی در میان ایرانیان هم زیاد سرشناس نیست


 یک سوال دارم از جنبش سبز؟!

چرا از این مادر و فرزند که درمهد کودک کشته شدند، صحبتی به میان نیست. مگر اینها مظلوم نبودند وبی دفاع.  چرا عکس این مادر و فرزند در پشت تریبون انگلیسی ها و غربی ها نیست!!!

این کودک معصوم چی؟!!!

















مگر این کودک نشان مظلومیت ملت ایران نیست؟!!!


سوال من اینه که چرا اسراییلی ها و انگلیسی ها از عکس این شهدا برای نشان دادن مظلومیت ایران استفاده نمی کنن.



مگر این شهدا، در راه آزادی وطن کشته نشد؟!!!

اصلاً چطور شد که این غربی ها انقدر به فکر کشته های مردم ایران افتادن؟!!! ندا..ترانه...سهراب؟!!!
البته حس هم نوع  دوستی بسیار عالی است. ولی مگر آن کودکان معصوم که در حسنیه شیراز کشته شدند، انسان نبودند؟!!! یا آن همه کودک بی گناه سردشت که در زمان جنگ، به طرز وحشیانه ای کشته شدند؟!!


چطور شده است که انقدر "ندا" برای منافقین و اسراییلی ها و بیگانگان عزیز شده؟!!!
گفتم " حس هم نوع دوستی و آشفته شدن برای کشته شدن یک انسان بسیار خوب است" ولی به نظر شما اگر این حس در اینان وجو داشت، با این همه جنایت در جهان، نمی بایست از زور ناراحتی و آشفتگی تا حالا هلاک می شدند؟!!!
سوال بدی پرسیدم؟

بگذریم....

حالا این تصاویر را ببینید: اینها ایرانی هستند. از غزه و لبنان و عراق و افغانستان نیستند.


چطور شده است، کسانی که عامل این جنایات هستند، برای کشته شدن یک انسان! آن هم ایرانی، انقدر آشفته شده اند!!!
این عکس ها رو هم ببنید.







ناراحت شدی؟!! دردت اومد؟! اینها هم وطنانت بودن. لبنانی و فلسطینی و افغان نبودن...

حالا دوست داری، بدونی اینها کار چه کسی بود؟!!! الان عکسش رو برات می زارم:


این جنایات همین کسانی هست که امروز عکس ندا را بر پشت تریبون های خود می گذارند...
این جنایات سازمانی هست به نام مجاهدین خلق یا همان منافقین.
این جنایات کسانی هست که در سال 67 وقتی تعدادی از آنها را اعدام کردند، مرحوم منتظری، اعتراض کرد و یکسری از هموطنان سبز من نیز، امروز به آن معترضند.
دوست داری اعتراف تعدادی از همین اعدامی ها و منافقین رو بخونی به همراه عکس های بیشتری از جنایات اونها؟!!!
اگه تحملش رو داشتی، برو اینجا

این عکس ها که تاثیر بیشتری بر روی مخاطب مبنی بر عدم حقوق بشر در ایران می زند!!! چرا این عکس ها را خانوم و آقای رجوی بر پشت تریبون نمی زنند. یا آقای براون و یا اوباما یا دیگر حامیانتان.....

حالا این بیگانگان و منافقین حامی شما و نگران کشته شدن "ندا" به کنار....

آقای موسوی خیلی خوبه که انسان نگران وضعیت هموطنانش باشه! ولی….
چرا یکبار نگران افراد بی گناه کشته شده در سبزوار و سمیرم و ایذه که در دولت آقای خاتمی کشته شده اند نشدید؟!!!
آقای خاتمی، عربده دفاع از حقوق بشر شما، گوش فلک را کرده است. ای سران اصلاح طلب و فتنه که کشته شدگان پس از انتخابات سال88 را شهید نامیدید و هزینه تمامی این آشفتگی ها را به گردن نظام انداختید. پس چرا  کشته های معترضان به انتخابات در اسفند سال 82 رادر ایذه، شهید نگذاشتید؟!!!
نه تنها لقب شهید به گشته شدگان کسی نداد، نه تنها این کشته به نام شما و وزیر کشور شما ثبت نشد! بلکه به نام فرماندار و مسئولین ایذه و فیروز آباد هم نوشته نشد!!!

امروز پس از شش سال، بسیاری از مردم و نخبگان و روزنامه نگاران ایرانی حتی یک بار هم به گوششان نخورده که پیش از ظهر دوم اسفند 82 هم هفت نفر از کسانی که (با هر استدلالی) به این نتیجه رسیده بودند که رای آنها دزدیده شده و باید "رای من کو؟" سر بدهند، در درگیریهای پس از انتخابات در دو شهر (که جمعیتشان سرجمع سیصدهزار نفر نمیشد) کشته شدند.آیا چون آن هفت نفر تهرانی نبودند کسی به آنها لقب شهید نداد؟ یا به خاطر این که شهروند درجه دو بودند؟ یا اصلا بخاطر این که صرف نمیکرد...!؟


یا آن مادر و فرزند بی گناهی که در پشت درب مهد کودک کشته شده اند، انسان نبوده اند ؟!!! 


به نظر من، نه تنها گوشه ای از این ماجرای "ندا"، بلکه تمام آن باز است.
چطور است که برای مرگ یک دختر، مدعیان حقوق بشر در ایران و جهان به تکاپو و جنبش افتاده اند ولی در قبال این جنایات فجیح و وحشیانه، انقدر ساکت و آرام؟!

ای مدعیان جنبش سبز....
چطور است که آقای خاتمی و موسوی و سران دیگر جنبش، امروز انقدر دلنازک و انسان دوست شده اند!!!
اینها که امروز فریاد دفاع از جان و مال مردم را می دهند و حتی در ختم افراد زنده هم شرکت می کنند! در سال 82 کجا بودند؟!


چطور شده است که جانی هایی همچون اسراییل و آمریکا و انگلیس، که تا امروز از حامیان اصلی منافقین و ریگی و پژاک هستند، به یکباره نگران جان یک انسان، آن هم ایرانی شده اند؟!!!

به راستی چه شده است؟!
مگر این "ندا آقا سلطان" کیست؟!!!

خیلی خوشحال میشم، مدعیان گفتگوی منطقی و دایه دار حقوق بشر و آزادی بیان، این مسئله رو به گونه ای توجیح کنند!

البته که این عمل قابل توجیه نیست! ولی آزادی بیان هست....

بفرمائید....

قربان پت و مت. به آنها امیدوار بشویم بهتر است


گربه نره به راه راست هدایت شد/جودی  به بابا لنگ دراز رسید/شیپورچی بوق زدن را ترک کرد/مارادونا کوکائین را ترک کرد/ایشی زاکی به همراه سوباسا به جام جهانی رفت/ تیم مالدیو هم کمتر گل می خورد/دوست گالیور هم بالاخره فهمید/هیفا وهبی هم رقاصه ای را کنار گذاشت و محجبه و البته شیعه شد/ رضا مارمولک هم آدم شد، پینوکیو هم/راستی خر شرک هم بالاخره توانست از اژدها، خراژدها در بیاورد و صاحب فرزند شود...

اما سگ آقای پیتی بل، هنوز گاز می گرفت.
پت و مت هم آخرش نتوانستد مرغ سوخاری درست کنند
و
موسوی و کروبی هم......
هنوز بیانیه صادر می کنند/هنوز شب ها تا دیر وقت، دنبال افراد تجاوز شده می گردند/هنوز با خودشان مصاحبه می کنند/هنوز لنگه کفش توی سرشان می خورد/هنوز از ترس بیرون نمی آیند/هنوز در حال گسترش جنبش هستند/هنوز منتظر دستگیر شدن خود هستند/هنوز توهم می زنند/هنوز.....هنوز......

ای بابا! قربان پت و مت. به آنها امیدوار بشویم بهتر است!

تو راست می گویی! حالا بخوابیم


داشت برایم از قرآن می گفت.
می گفت: قرآن کلام محمدی است نه خدایی! به این دلیل و آن دلیل و صد دلیل....
آن شب خانه ی دوستم بودم. بعد از شام شروع به صحبت کرد.وقتی حرف هایش تمام شد، به ساعت نگاه کردم.3 نصفه شب بود. بدور از انصاف نگفته باشم، خیلی دلنشین و منطقی و البته با استدلال صحبت می کرد.
صحبتش که تمام شد، گفت: فهمیدی حالا؟!
با کمی مکث، گفتم: آری! فهمیدم.
تو راست می گویی!
آن یک ملیارد نفر، به همراه آنان که 1400 سال پیش از ما می زیستن، دروغ می گفتند!!!
تو راست می گویی!
مرسی بهنام جون، فهمیدم.
حالا بخوابیم.

وقتی آمریکایی ها، به هارد کامپیوتر من نگاه می کنند

سر کلاس درس مهندسی اینترنت، صحبت از فیلتر شکن جدید "سیمرغ سبزو امکانات خوبی که داره شد!
 استاد گفت: این نرم افزارها و وی پی ان ها، در راستای کسب اطلاعات برای بیگانگان هست. این ها در واقع شاه لوله ای برای خارج کردن اطلاعات شما هست، که بدست خودتون وصل می شه. و به راحتی با این نرم افزارها به اطلاعات داخل هارد سیستم شما دستیابی و اونها رو برای خودشون منتقل می کنند و با استفاده از این اطلاعات روی اشخاص برنامه ریزی می کنند و افراد مستعد که توانایی انجام خواسته های اونها رو داره، شناسایی و بعدش روی اونها سرمایه گذاری می کنند...
 یه لحظه رفتم توی فکر....
با خودم گفتم: عجب! اگر اینها  اطلاعات سیستم من رو بررسی کنند به چه وضعیت و نتیجه ای می رسند؟! کاش اونجا بودم و چهره اونها رو پس از پایان بررسی کردن سیستمم  می دیدم!
می دونید برای چی می گمکه کاش اونجا بودم؟!
فرض کنید اینها دارن سیستم من رو بررسی می کنن، توی پارتیشن های اول با آهنگ های سنتی و قدیمی برخورد می کنند(اینجا فکر می کنند از این آدم های بدهکار و شکسته خورده، هستم و کلاً برای من توی دکترین اونها تعریفی وجود نداره!) . بعدش یواش یواش آهنگ های پاپ مجاز(اینجا یکم به فکر اولشون شک می کنند)...بعدش پاپ غیر مجاز!(بیشتر شک می کنند و به سمت خوشحالی میرن! از اینکه دارن یک نفر رو که زمینه انجام نقشه های اونها رو داره، پیدا می کنن) ...بعدش یهو می خورن به آهنگ های ساسی مانکن(بیشترخوشحال می شن)....بعد آهنگ های انریکه و شاقی و مدرن تالکینگ و شکیرا و جنیفر رو پیدا می کنن (بیشتر تر خوشحال می شن)....یهو پوشه شوهای تصویری رو پیدا می کنن (بیشتر از تر خوشحال می شن)...یهو فیلم های زیرنویس و بعدش هم بدون زیر نویس پیدا می کنن..دیگه تو پوست خودشون نمی گنجن.با خودشون می گن "عجب عنصری پیدا کردیم بابا، این بچگی هاش کجا بوده...". که ناگهان در بررسی درایو آخر به موارد مشکوکی برخورد می کنن. مواجه می شن با یه مشت عکس و کاریکاتور از کروبی و موسوی و جلبک و یک حجم انبوه از مطالبی که دری بری رو کشیده به وقت سران فتنه و اسهالات و کلی مطلب طنز درباره جلبک ها و حامیان غربی شون!
خلاصه اینجاست که نمی دونم دچار چه وضعیتی می شن و برای همین می گم کاش اونجا بودم و درباره این عنصری که دیدن، کمی باهاشون صحبت می کردم

آقا اجازه! شهید شده....


پدرم 
شهید است
به نام خدا

من می خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که...."

معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف مهدی و گفت: «ببین مهدی جان! موضوع انشاء این بود که در آینده می خواهید چه کاره بشین. باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً، پدر خودت چه کارست؟

آقا اجازه! شهید شده....

 

یک صحبت کوچک

نسبت به تمام مطالب و نوشته های خودم و تصاویری که درج کرده ام هیچگونه حقی قائل نیستم و هر برداشت و رونوشتی از آنها، همه و همه فدای یک لحظه نگاه تو، دوست عزیزم. اما نوشته هایی که در قسمت "قصه ی زندگی" با نقل قول از کسی درج شده است، نیاز به معرفی منبع و لینک به نوشته اصلی دارند.همه تون رو دوست دارم./یا حق